سالکی از ابو سعید پرسید عشق چیست ؟گفت :
عشق قفلی است بی گشایش
آتشی بی دود
دریایی بی ساحل
سودایی بی حاصل
شغلی بی شاغل
بحری است عمیق
راهی است بی رفیق
نیک نامی به بدنامی مبدل کردن
عاشق یعنی سوخته آتش فراق
و خاک نشین وادی اشتیاق
عافیت دادن و بلا خریدن
نظرات شما عزیزان:
تاريخ : یک شنبه 28 آبان 1396
| 12:51 | نویسنده : رضا ملکی |